رجعلغتنامه دهخدارجع. [ رَ ] (ع اِ) باران وآب کبیر. ج ، رجعان . (مهذب الاسماء). باران که بعدِ باران آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران که پس از باران آید، و فی
رجعلغتنامه دهخدارجع. [ رَ ] (ع مص ) بازگشتن . برگشتن . (منتهی الارب ). برگردیدن از چیزی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). (به الی و عن متعدی شود) بازگشتن از سفر و از کار خ
رجعلغتنامه دهخدارجع. [ رِ ] (ع ص ، اِ) ناقةرجع سفر؛ ماده شتری که از سفری بازگردد بسفری . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رَجْع شود.
رجعلغتنامه دهخدارجع. [ رُ ج ُ ] (ع ص ) ج ِ رَجیع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رجیع، ستور که از سفری بازگردد بسفری . (آنندراج ). || ج ِ رِجاع . (ناظم الاطب
رجالغتنامه دهخدارجا. [ رَ ] (ع اِ) رجاء. امید. (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). امیدواری . (دهار). مقابل یأس . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توقع. چشم
رجالغتنامه دهخدارجا. [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است از رستاق سرخس ، و ابوالفضل رجایی بدانجا منسوب است . (از لباب الالباب ). و رجا و دیر تخت و ارضها از رستاق الرودبار است . (از تاریخ
رجالغتنامه دهخدارجا. [ رَ ] (ع مص ) امید داشتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مصادراللغة زوزنی ). || ترسیدن . (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). و منه ق
رجعيدیکشنری عربی به فارسیبرگشت دهنده , انحطاط دهنده , قفايي , تنزل کننده , قهقهرايي , بقهقرا رفتن , پس رفتن
رجعانلغتنامه دهخدارجعان . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَجْع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رَجْع شود.
رجعانلغتنامه دهخدارجعان . [ رُ ] (ع اِ) جواب مکتوب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رُجْعی ̍. رُجْعة. (اقرب الموارد). رجوع به مترادفات مذکور شود. || ج ِ رَجْع. (ناظ
رجعانلغتنامه دهخدارجعان . [ رُ ] (ع مص ) رجوع . رجع. مصدر بمعنی رجع. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بازگشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به رَجْع و رجوع شود.
رجعیلغتنامه دهخدارجعی . [ رُ عا ] (ع مص ) رَجْع مصدر بمعنی رَجْع. (از ناظم الاطباء). برگشتن . (از اقرب الموارد). بازگشتن . (منتهی الارب ) (ترجمان ترتیب عادل ص 51) (آنندراج ). رج