ژندگیلغتنامه دهخداژندگی . [ ژَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی ژند و ژنده . پارگی . کهنگی . (غیاث ). رثاثت : سیه گلیم خری ژنده جل و پشماکندکه ژندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو.سوزنی .
کهنگیلغتنامه دهخداکهنگی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص ) فرسودگی و پارگی . (ناظم الاطباء). رَثاثَت . بِلاء. بِلی ̍. عتاقت . حالت و چگونگی کهنه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): وَبَد؛ کهنگی جامه . (منتهی الارب ). || پیری و سالخوردگی . || قدمت . ضد نوی و تازگی . (نا
کهنه شدنلغتنامه دهخداکهنه شدن . [ ک ُ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیر شدن . || فرسوده شدن و کارکرده شدن . (ناظم الاطباء). بِلاء. بِلی ̍. اخلیلاق . اندراس . رَثاثَت . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم به آن پیراهن است که از دنیا بیرون ب