راوکلغتنامه دهخداراوک . [ وَ ] (اِخ ) دهیست از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان ، واقع در 17هزارگزی شمال خاوری لنده مرکز دهستان و 62هزارگزی شمال راه اهواز- بهبهان . این ده در کوهستان قرار گرفته و هوای آن معتدل
راوکلغتنامه دهخداراوک . [ وَ ] (ص ) راوق . راووق . صاف و لطیف و پالوده ٔ هر چیز باشد و معرب آن راوق است . (برهان ). صافی و پالوده ٔ شراب و عسل وغیره که معرب آن راوق است . (از شعوری ج 2 ورق 9). صاف که بتازی راوق گویند، و بعضی
راوکفرهنگ فارسی معین(وَ) 1 - (اِ.) ظرفی که در آن شراب را صاف کنند. 2 - (ص .) صاف ، لطیف . 3 - شراب صاف و بی دُرد.
راوقفرهنگ فارسی عمید۱. ظرفی که در آن شراب را صاف میکردند؛ پالونه؛ راوک.۲. جام شراب؛ قدح.۳. [مجاز] شراب زلال و بیدُرد.۴. (صفت) [مجاز] زلال.
راوغلغتنامه دهخداراوغ . [ وِ ] (ع ص ) از رَوغ . فریبنده و حیله گر. (از منتخب اللغات ) (از غیاث اللغات ).
راوقلغتنامه دهخداراوق . [ وَ ] (معرب ، اِ) راوک . راووق . پالونه . پاتیله . خنور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مأخوذ از پارسی «راوک ». (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). پالونه ٔ شراب یعنی جامه و غیره که بآن شراب صاف کنند. (از صراح اللغة) (از رشیدی ) (غیاث اللغات ). پالونه . (ت
راوکیلغتنامه دهخداراوکی . [ وَ ] (ص نسبی ) راوک . صاف و پالوده : بگذشت ماه و روز بخیر و مبارکی پر کن قدح ز باده ٔ گلرنگ راوکی .ظهیر فاریابی (از آنندراج ).
راوکیفرهنگ فارسی عمید= راوقی: ◻︎ بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی / پر کن قدح ز بادۀ گلرنگ راوکی (ظهیرالدین فاریابی: ۲۵۰).
راوقفرهنگ فارسی عمید۱. ظرفی که در آن شراب را صاف میکردند؛ پالونه؛ راوک.۲. جام شراب؛ قدح.۳. [مجاز] شراب زلال و بیدُرد.۴. (صفت) [مجاز] زلال.
راوقلغتنامه دهخداراوق . [ وَ ] (معرب ، اِ) راوک . راووق . پالونه . پاتیله . خنور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مأخوذ از پارسی «راوک ». (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). پالونه ٔ شراب یعنی جامه و غیره که بآن شراب صاف کنند. (از صراح اللغة) (از رشیدی ) (غیاث اللغات ). پالونه . (ت
ابوالهندیلغتنامه دهخداابوالهندی . [ اَ بُل ْ هَِ دی ی ] (اِخ ) غالب بن عبدالقدوس بن شیث بن ربعی . شاعری مطبوع است . او دولت امویّه و عباسیّه هردو را دریافت . منشاء او سیستان است . و به اِدمان ِ خمر معروف است و اول کس از شعرای اسلام که در وصف شراب شعر سرود او بود و از جمله قطعه ٔ ذیل است :نبهت
پاکلغتنامه دهخداپاک . (ص ) طاهر. طاهرة. طهور. نمازی . طیّب . طیّبة. نقی ّ. نقیّة. زَکی . بی آلایش .مُطیَّب . مُطَهّر. مُنَقّح . پاکیزه . نظیف . نظیفة. مهذّب . مهذّبة. نزه . نَزهة. نزیه . نزیهة: مُنَزّه . مقابل : پلید. ناپاک . شوخ . شوخگن . نجس . رجس : بگویش که من
راوکیلغتنامه دهخداراوکی . [ وَ ] (ص نسبی ) راوک . صاف و پالوده : بگذشت ماه و روز بخیر و مبارکی پر کن قدح ز باده ٔ گلرنگ راوکی .ظهیر فاریابی (از آنندراج ).
راوکیفرهنگ فارسی عمید= راوقی: ◻︎ بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی / پر کن قدح ز بادۀ گلرنگ راوکی (ظهیرالدین فاریابی: ۲۵۰).