رامکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (طب قدیم) دارویی مرکب از زاج سیاه، مازو، پوست انار، و صمغ که در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار میرفته.۲. [قدیمی] دارویی خوشبو، مانند مشک.
رامکلغتنامه دهخدارامک . [ م َ ] (اِ) مرکبی است از زاج سیاه و مازوو پوست انار و صمغ و دوشاب انگوری که خوردن آن دفع اسهال کند. (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). ابوریحان بیرونی
رامکلغتنامه دهخدارامک . [ م َ ] (اِخ ) جد ابوالقاسم عبداﷲبن موسی بن رامک نیشابوری . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رامکلغتنامه دهخدارامک . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر در صدوده هزارگزی جنوب باختری بمپور، کنار راه مالرو فنوج به رمشک . آب و هوای این ده کوهست
رامکلغتنامه دهخدارامک . [ م َ ] (اِخ ) قریه ای است به 2500گزی رامسر. (یادداشت مؤلف ). نام قریه ای و در فرهنگ جغرافیایی ایران «رمک » ضبط شده است . رجوع به رمک شود.
رامکیلغتنامه دهخدارامکی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به رامک جد ابوالقاسم عبداﷲبن موسی بن رامک نیشابوری رامکی .
رامکندلغتنامه دهخدارامکند. [ ک َ ] (اِخ ) نام کوهی است در سرزمین کافرستان واقع در شمال خاوری افغانستان که بلندی مرتفعترین نقطه ٔ قله ٔ آن 4239 گز میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج
رامکیلغتنامه دهخدارامکی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به رامک جد ابوالقاسم عبداﷲبن موسی بن رامک نیشابوری رامکی .
رامکیلغتنامه دهخدارامکی . [ م َ ] (اِخ ) ابوالقاسم عبداﷲبن موسی بن رامک نیشابوری رامکی ساکن بغداد، که از عبداﷲبن احمدبن حنبل و ابومسلم کجی و دیگران حدیث شنید و حاکم ابوعبداﷲ از ا