رافغلغتنامه دهخدارافغ. [ ف ِ ] (ع ص ) زندگی فراخ و خوش . ج ، روافغ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد).
رافقدیکشنری عربی به فارسیهمراهي کردن , همراه بودن(با) , سرگرم بودن (با) , مصاحبت کردن , ضميمه کردن , جفت کردن , توام کردن , دم گرفتن , صدا يا ساز راجفت کردن(با)
گرافیکفرهنگ فارسی عمیدهنر ترسیم و نمایش چیزی بهوسیلۀ نوشته یا نقش که در تهیۀ پوسترهای تبلیغاتی، جلد کتابها و مانند آن کاربرد دارد.
روافغلغتنامه دهخداروافغ. [ رَ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رافغ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به رافغ شود.