راضیدیکشنری فارسی به انگلیسیacquiescent, agreeable, comfortable, content , contented, resigned, willing
رازیفرهنگ نامها(تلفظ: rāzi) (در قدیم) منسوب به ری ، اهل ری ؛ (در اعلام) لقب دانشمند و طبیب مشهور ایرانی (محمد بن زکریای رازی) ؛ ]این نام با کلمهی عربی ـ فارسی رازی به معنای ب
رازیلغتنامه دهخدارازی . (اِخ ) محمدبن عمربن حسین بن حسن بن علی . اصل وی از طبرستان بود و در ری تولد یافت و در هرات درگذشت . کنیه ٔ او ابوعبداﷲ و معروف به امام فخر رازی و فخر راز
رازیلغتنامه دهخدارازی . (اِخ ) نامش امیر و فرزند میرسایلی است . این بیت از اوست :من بیچاره کاین بیدادگر خوی تو می بینم دل از من دید و من از چشم جادوی تو میبینم . (تحفه ٔ سامی ص
رازیلغتنامه دهخدارازی . (اِخ ) (دهخدا. ابوالمعالی ) از شعرای عهد سلاجقه و با حکیم سنائی و مختاری غزنوی معاصر و علو طبعش از اشعارش ظاهر و در فضل و کمال در زمان خود نادر بوده و از
راضی باللّهلغتنامه دهخداراضی باللّه . [ بِل ْ لاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن المقتدربن المعتضد، از خلفای عباسیان بود و با او در سال 322 هَ . ق . بیعت کردند. صاحب تجارب السلف گوید: وی شا
راضی اصفهانیلغتنامه دهخداراضی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) از شعرای ایران و از اصفهان بود علاوه بر شعر در هنر نقاشی نیز استادی چیره دست و نامی بشمار میرفت و به «زمانای نقاش » معروفیت