لغتنامه دهخدا
ذوعضل . [ ع َ ض َ ] (اِخ ) موضعی است به اَمَج و بدانجا عرب را جنگی بوده است که بیوم ذوعضل مشهور است و ربیعة بن مکدم بدین روز کشته شد و هم بدانجا جسد وی بخاک سپردند. و عادت بر آن رفته بود که هر کس از آنجا میگذشت . اشتری یا ستوری دیگر بر سر گور او پی می کرد و حفص کنانی در این م