ضرعاءلغتنامه دهخداضرعاء. [ ض َ ] (اِخ ) نام دهی است . عرّام گوید در پائین رخیم نزدیک ذَرة دهی است ضرعةنام که در آن قصور و منبر و حصون است و در زراعت آن هذیل و عامربن صعصعه شریکند
ذراعدیکشنری عربی به فارسیبازو , مسلح کردن , بادبان سه گوش جلو کشتي , لب زيرين , دهان , حرف , ارواره , نوسان کردن , واخوردن , پس زني , وقفه
ذريعةدیکشنری عربی به فارسیشتاب , عجله , کارمهم , اقدام مهم , اقتضاء , بهانه , عذر , دستاويز , مستمسک , بهانه اوردن
ذِرَاعَيْهِفرهنگ واژگان قرآندو دستش (ذراع:دست آدمي از نوک انگشتان تا آرنج است که در قديم آن را مقياس طول ميگرفتند.هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتيمتر است )