ذایعلغتنامه دهخداذایع. [ ی ِ ](ع ص ) نعت فاعلی مذکر از ذیوع . آشکار. آشکارشده . فاش کرده . فاش شده . شایع. پیدا. ظاهر. مُنتشر. مستفیض .
ضایعفرهنگ مترادف و متضادباطل، بیفایده، بیهوده، سقط، تباه، تلف، خراب، فاسد، مخروب، نفله، هدر، هرز ≠ آباد
ذایعاتلغتنامه دهخداذایعات . [ ی ِ ] (ع اِ) خواجه در اساس الاقتباس ضمن صنف نهم از اصناف شانزده گانه ٔ مبادی قیاسات تحت عنوان مشهورات حقیقی مطلق گوید: و بباید دانست که نه هر مشهوری
ذایعاتلغتنامه دهخداذایعات . [ ی ِ ] (ع اِ) خواجه در اساس الاقتباس ضمن صنف نهم از اصناف شانزده گانه ٔ مبادی قیاسات تحت عنوان مشهورات حقیقی مطلق گوید: و بباید دانست که نه هر مشهوری
شایع شدنلغتنامه دهخداشایع شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) منتشر شدن . ذایع شدن . فاش شدن . فاشی شدن . فشو. (یادداشت مؤلف ).
فاشفرهنگ مترادف و متضادآشکار، آشکارا، ابراز، افشا، برملا، جلوهگر، ذایع، رسوا، ظاهر، عالمگیر، علنی، عیان، لو، مشخص، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا ≠ مخفی، ناآشکار، نهان