دونملغتنامه دهخدادونم . [ دُ ن َ ] (ص مرکب ) نیم خشک . کمی از تری مانده . میان خشک و تر. نه خشک و نه تر. نه خشک خشک و نه تر تر. (یادداشت مؤلف ).- دونم شدن ؛ کمی خشک شدن . به خشکی نزدیک شدن . به حالی میانه ٔ تری و خشکی درآمدن .(یادداشت مؤلف ).
ذونم-رقلغتنامه دهخداذونم-رق . [ ن ُ رُ ] (اِخ ) کندی . لقب نعمان بن یزیدبن شرحبیل بن یزیدبن امروءالقیس بن عمروبن المقصوربن حجر آکل المراربن عمروبن معاویة است . (تاج العروس ).
دونملغتنامه دهخدادونم . [ دُ ن َ ] (ص مرکب ) نیم خشک . کمی از تری مانده . میان خشک و تر. نه خشک و نه تر. نه خشک خشک و نه تر تر. (یادداشت مؤلف ).- دونم شدن ؛ کمی خشک شدن . به خشکی نزدیک شدن . به حالی میانه ٔ تری و خشکی درآمدن .(یادداشت مؤلف ).
نیمه خشکلغتنامه دهخدانیمه خشک . [ م َ / م ِ خ ُ ] (ص مرکب ) دونم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیم خشک شود.
صاری خانلرلغتنامه دهخداصاری خانلر. [ ل َ ] (اِخ ) ناحیتی است تابع شهرستان جمعه در سنجاق سرفیجه از ولایت مناستر، سکنه ٔ آن 6285 تن و 194 تن آنها اولاخ و روم وبقیه مسلمانان و ترکانند. در داخل ناحیه 6