دونملغتنامه دهخدادونم . [ دُ ن َ ] (ص مرکب ) نیم خشک . کمی از تری مانده . میان خشک و تر. نه خشک و نه تر. نه خشک خشک و نه تر تر. (یادداشت مؤلف ).- دونم شدن ؛ کمی خشک شدن . به خ
موجک آمیختهفازmixed-phase waveletواژههای مصوب فرهنگستانموجکی که پس از تفکیکِ تبدیل z آن به موجکهای دونمونهای، بهصورت موجکهای کمینهفاز و بیشینهفاز ظاهر شود
نیمه خشکلغتنامه دهخدانیمه خشک . [ م َ / م ِ خ ُ ] (ص مرکب ) دونم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیم خشک شود.