دورتابلغتنامه دهخدادورتاب . (نف مرکب ) دورتابش . که تا مسافتی دور بتابد. که نور و تابش آن تا دور جای برسد. (یادداشت مؤلف ) : مشعل ماه از رخ او نوریاب شعله ٔ مهر رخ او دورتاب .کاتبی شیرازی .
نوریابلغتنامه دهخدانوریاب . [ نورْ ] (نف مرکب ) نوریابنده . نورگیرنده . مستنیر : مشعل ماه از رخ او نوریاب شعله ٔ مهر رخ او دورتاب . کاتبی .تا بود از شعشعه ٔ آفتاب سطح معلای فلک نوریاب .(از حبیب السیر).<b