دواخسلغتنامه دهخدادواخس . [ دَ خ ِ ] (ع اِ) دیگدانها. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به دخس شود.
دائوخوسلغتنامه دهخدادائوخوس . [ءُ خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از صاحب منصبان کورش کبیر. (ایران باستان ج 1 ص 352).
داخسلغتنامه دهخداداخس . [ خ ِ ] (ع ص ) هر چیز که در زیر خاک پنهان کنند. داخسة. (از منتهی الارب ). || (اِ) واحد دواخس که دیگدان باشد. (منتهی الارب ).
دخسلغتنامه دهخدادخس . [ دَ ] (ع مص ) پنهان شدن چیزی در خاک همچو دیگدان در خاکستر و از اینجاست که دیگدانهارا دواخس گویند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
دخسلغتنامه دهخدادخس . [ دَ ] (ع ص ، اِ) مرد فربه باریک پوست . || خرس جوان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دیگدان . ج ، دواخس . (ناظم الاطباء).