دغینةلغتنامه دهخدادغینة. [ دُ غ َ ن َ ](اِخ ) نام احمقی است ، یا نام زنی است مشهور در حماقت . (منتهی الارب ). علم است احمق را، و گویند نام زنی است احمق . (از اقرب الموارد). و رجوع به دُغة شود.
دغنةلغتنامه دهخدادغنة. [ دُ غ ُن ْ ن َ / دُ ن َ ] (ع اِ) ابر برهم نشسته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دجنة. || ابر تاریک بی باران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به دجنة شود.
ضغینةلغتنامه دهخداضغینة. [ ض َ ن َ ] (ع اِ) کینه . (منتهی الارب ). ضغن . کینه ٔ سخت در دل . (دهار). حقد شدید. عداوت . بغضاء. ج ، ضغاین . (مهذب الاسماء).
دغانیلغتنامه دهخدادغانی . [ دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دُغان که نام جد ابونصر احمدبن عفواﷲ است . (از الانساب سمعانی ). رجوع به دغان شود.
دغةلغتنامه دهخدادغة. [ دُ غ َ / غ ِ ] (اِخ ) لقب زنی گول و احمق از قبیله ٔ عجل که مثل است در حماقت : أحمق من دغة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به دغینة شود.