دستنخوردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت سالم، بکر، نو، باکره، بیعیب، درست، آکبند، دستاول، تکمیل، کامل (پُر)
دست نخوردهلغتنامه دهخدادست نخورده . [ دَ ن َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سالم . چنانکه نهاده باشند. || بکر. دوشیزه . به مهر.
دست نخوردهدیکشنری فارسی به انگلیسیintact, maiden, mint , natural, pristine, rustic, undisturbed, unspoiled, untamed, untapped, untouched, virgin, whole, wild
روانساز دستنخوردهvirgin fluxواژههای مصوب فرهنگستانپودری غیرذوبی که با استفاده از مواد اولیۀ جدید تولید میشود