دروهانلغتنامه دهخدادروهان . [ دُ ] (اِخ ) دوروهان . ده کوچکی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 3 هزارگزی باختر سی سخت و 2هزارگزی باختر راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
دروانلغتنامه دهخدادروان . [ دَرْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 25 هزارگزی جنوب باختری اسدآباد و یک هزارگزی گاوگدار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دروانلغتنامه دهخدادروان . [ دَرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران واقع در 32 هزارگزی شمال کرج ، با 1026 تن سکنه . آب آن از رود محلی و چشمه سار تأمین می شود و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر
دروانلغتنامه دهخدادروان . [ دَرْ ] (ص مرکب ) دربان .حاجب . بواب . (آنندراج ). پاسبان در. (ناظم الاطباء).
دروانلغتنامه دهخدادروان . [ دَرْ ] (ع اِ) بچه ٔ کفتار از ماده گرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).