درخبینلغتنامه دهخدادرخبین . [ دُ رَ ] (ع اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). درخبیل . درخمین . درخمیل . || (ص ) مرد سست رو درنگ کار. (منتهی الارب ).
درخبیللغتنامه دهخدادرخبیل . [ دُ رَ ] (ع اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). درخبین . درخمیل . درخمین .
درخمیللغتنامه دهخدادرخمیل . [ دُ رَ ] (ع اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). درخمین . درخبین . درخبیل . || (ص ) مرد سست رو گران سر. (منتهی الارب ).
درخمینلغتنامه دهخدادرخمین . [ دُ رَ ] (ع اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). درخمیل . درخبیل . درخبین . || (ص ) مرد سست رو گران سر. (منتهی الارب ).
بلالغتنامه دهخدابلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سخ