دالابهلغتنامه دهخدادالابه . [ ب َ /ب ِ ] (اِ) شاگردانی که آنان را در قراول میگذارند. (ناظم الاطباء). قراول که عرب طلایع گوید : انجم رخشان که شب با مشعله بهر پاس خلوتت دالابه است . ؟ (از شعوری ج <span class="
دولابچهلغتنامه دهخدادولابچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) دولاب کوچک و گنجینه و مخزن کوچک . (ناظم الاطباء). دولاب خرد. گنجه ٔ کوچک . اشکاف کوچک . اشکاف خرد. محفظه ٔ صغیره . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دولاب شود.
دولابهلغتنامه دهخدادولابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) دولاب و چرخ آب کشی . (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء) : چو گردد ز دولابه ٔ نال سیررسن بسته درگردن آید به زیر. نظامی .|| گنجینه ٔ کوچک . (ن
دولابیةلغتنامه دهخدادولابیة. [ دَ / دو بی ی َ ] (ع اِ) دیابیطس است . (از منتهی الارب ). دولاب . دیابیطس . مرض قند. بیماری قند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دولاب شود.