خنیدنلغتنامه دهخداخنیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) پیچیدن آواز را گویند در کوه و حمام و گنبد وامثال آن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : همه دشت از آوازشان می خنیدهمی رفت تا شهر پیران رسید. فردوسی .|| شهرت یافتن . بلندآوازه شدن . مشهور شدن .
خنیدنلغتنامه دهخداخنیدن . [ خ ِ دَ ] (مص ) مکیدن . (ناظم الاطباء) : گه از باغ تو لاله می چنیدم گه از بوی تو شکّرمی خنیدم .شرف الدین شفروه (از انجمن آرای ناصری ).
خنیدنفرهنگ فارسی عمید۱. پیچیدن صدا در کوه، حمام، گنبد، و مانند آن: ◻︎ همه دشت از آواز او میخنید / همیرفت تا شهر پیران رسید (فردوسی: ۳/۳۶۹).۲. بلندآوازه شدن؛ شهرت پیدا کردن.