خیزریلغتنامه دهخداخیزری . [ خ َ زَ را ] (ع اِ) نوعی از رفتار با تبختر که در آن تفکک اعضاء باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خزریلغتنامه دهخداخزری . [ خ َ ] (اِ) نام میوه ای است : رازقی و ملاحی و خزری بوزری و گلابی و شکری .نظامی .
خزریلغتنامه دهخداخزری . [ خ َ زَ ] (اِ) در قفقاز باد سرد که از شمال وزد. مقابل گیله باد که باد جنوب است و از جنوب وزد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خزریلغتنامه دهخداخزری . [ خ َ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به خزران که نام ملکی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). منسوب به دربند خزران . (از انساب سمعانی ) : بخاری و خزری وگیلی و کردبنان پاره هر چار هستند خرد.نظامی .