خفتگیلغتنامه دهخداخفتگی . [ خ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) نوم . خوابیدگی . (ناظم الاطباء) : کنون زآن خفتگی بیدار گشتم وز آن مستی کنون هشیار گشتم . (ویس ورامین ).زندگی خفتگی است خاقانی خفته آگه بیک نفس
خفتگیdormancyواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن گیاه یا اندامی از آن تحت تأثیر شرایط درونی یا بیرونی از فعالیت بازماند
قلاب خِفتیchoker hookواژههای مصوب فرهنگستانقلابی که در انتهای خِفت قرار دارد و برای اتصال به دستگاه دوّار یا هر وسیلۀ دیگری استفاده میشود
خفت شاخگاویcow hitch, girth hitchواژههای مصوب فرهنگستانخفتی برای بستن میانۀ یک طناب به طناب دیگر یا تیر یا حلقه
خفت بویهround turn and two half hitchesواژههای مصوب فرهنگستانخفتی پرکاربرد برای بستن طناب یا بافه به میله یا حلقه یا چشمی بویه
قلاب خِفتیchoker hookواژههای مصوب فرهنگستانقلابی که در انتهای خِفت قرار دارد و برای اتصال به دستگاه دوّار یا هر وسیلۀ دیگری استفاده میشود