خمانیلغتنامه دهخداخمانی . [ خ َ ] (اِخ ) دختر بهمن پادشاه ساسانی . رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی شود.
خمانهلغتنامه دهخداخمانه . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) حریف . رقیب . خمانا. خمانایی . (یادداشت بخط مؤلف ) : کسی را مانند این قوم و دوده و کی را خمانه اند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 92).
توتان خامونلغتنامه دهخداتوتان خامون . [ مُن ْ ] (اِخ ) آخرین پادشاه مصر قدیم از سلاله ٔ هیجدهم در اواسط قرن چهاردهم ق .م . است . گور او در دره ٔ پادشاهان به سال 1922 م . کشف گردید. رجوع به لاروس قرن بیستم شود.
خامنلغتنامه دهخداخامن . [ م ِ ] (ع ص ) گمنام . || بی قدر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- خامن الذکر ؛ گمنام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).