خونریزیلغتنامه دهخداخونریزی . (حامص مرکب ) ریختن خون . سفاکی . خون بسیار ریختن . مردم بسیار کشتن . (ناظم الاطباء). سفک دماء. خون ریزش . قتل . (یادداشت بخط مؤلف ). کشتار : تیغ از آن سو بقهر خونریزی رفق از این سو بمرهم آمیزی . نظامی .ن
خونریزیلغتنامه دهخداخونریزی . (حامص مرکب ) ریختن خون . سفاکی . خون بسیار ریختن . مردم بسیار کشتن . (ناظم الاطباء). سفک دماء. خون ریزش . قتل . (یادداشت بخط مؤلف ). کشتار : تیغ از آن سو بقهر خونریزی رفق از این سو بمرهم آمیزی . نظامی .ن
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
خونریزیلغتنامه دهخداخونریزی . (حامص مرکب ) ریختن خون . سفاکی . خون بسیار ریختن . مردم بسیار کشتن . (ناظم الاطباء). سفک دماء. خون ریزش . قتل . (یادداشت بخط مؤلف ). کشتار : تیغ از آن سو بقهر خونریزی رفق از این سو بمرهم آمیزی . نظامی .ن