ناردیکشنری عربی به فارسیاتش , حريق , شليک , تندي , حرارت , اتش زدن , افروختن , تفنگ ياتوپ را اتش کردن , بيرون کردن , انگيختن
نعرلغتنامه دهخدانعر. [ ن َ ] (ع مص ) رفتن در شهرها. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || خلاف ورزیدن و انکار نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مخالفت کردن و سرب
نعرلغتنامه دهخدانعر. [ ن َ ع َ ] (ع مص ) مگس در بینی حمار درآمدن . (از منتهی الارب ). داخل شدن نُعرَة در بینی خر. هو: نَعِر و هی نعرة. (از متن اللغة).
نعرلغتنامه دهخدانعر. [ ن َ ع ِ ] (ع ص ) حمار نعر؛ خری مگس گرفته . (مهذب الاسماء). ستور مگس در بینی درآمده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به نَعَر شود. || آن که در یک جای قرا
نعرلغتنامه دهخدانعر. [ ن ُ ع َ ] (ع اِ) بچه ٔ ناتمام گور خر در رحم مادر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جنین صورت گرفته در زهدان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || با
نأرلغتنامه دهخدانأر. [ ن َءْرْ ] (ع مص ) برانگیخته شدن نائره . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد).
نَارَفرهنگ واژگان قرآنآتش(نکره آوردنش در عبارت "مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُواْ فَأُدْخِلُواْ نَاراً "به منظور بزرگ جلوه دادن آن بوده )
نأرلغتنامه دهخدانأر. [ ن َءْرْ ] (ع مص ) برانگیخته شدن نائره . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد).