خودگوییself-talkواژههای مصوب فرهنگستانگفتوگویی درونی که در آن فرد عبارات یا جملاتی را خطاب به خود ادا میکند
برفپاککن پنهانhidden wiper, hideaway wiperواژههای مصوب فرهنگستانبرفپاککنی که در حالت غیرفعال در جایی قرار میگیرد که دیده نمیشود
راهبُرد خودگوییself-talk strategyواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مهارتهای عمدۀ پیشگیری از بازگشت که در آن فرد تلاش میکند تا به کمک گفتوگو با خود بر ولع یا ویر مصرف غلبه کند
خودگولغتنامه دهخداخودگو. [ خوَدْ / خُدْ] (نف مرکب ) آنکه از خود مدح و تحسین کند. آنکه همیشه از محاسن و فضایل خود سخن گوید. || آنکه بدون آنکه دیگری به او بگوید کلامی بر زبان راند.
خودیلغتنامه دهخداخودی . [ خوَ / خ ُ ] (ص ) مقابل بیگانه . مقابل غریبه . آشنا. اهل . خویش . قریب . (یادداشت مؤلف ) : چو خود را ز نیکان شمردی بدی نمی گنجد اندر خدایی خودی . سعدی (بوستان ).چو نیکت بگ
راهبُرد خودگوییself-talk strategyواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مهارتهای عمدۀ پیشگیری از بازگشت که در آن فرد تلاش میکند تا به کمک گفتوگو با خود بر ولع یا ویر مصرف غلبه کند
راهبُرد خودگوییself-talk strategyواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مهارتهای عمدۀ پیشگیری از بازگشت که در آن فرد تلاش میکند تا به کمک گفتوگو با خود بر ولع یا ویر مصرف غلبه کند