خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) تیره ای از اسیوند هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورک از هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کروک بخش مرکزی شهرستان بم . واقع در 8 هزارگزی خاور بم و 7 هزارگزی شمال شوسه ٔ بم به
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ )دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر که از جهت اداری تابع بخش بستان آباد شهرستان تبریز است . با 1455 تن سکنه . آب آن از تلخه رود و پای چای و
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ] (اِخ ) بلوک کوچکی است در جانب جنوب شیراز. درازی آن از مرادآباد تا دارنجان از چهارفرسنگ بیشتر. پهنای آن از موک تا قریه ٔ سیریزکان چهارفرسنگ محدود است .از جانب مشرق به بلوک خفر و ا
آقطیانCaprifoliaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خواجهباشیسانان، بهصورت علفی یا درختچهای، دارای گلهای دوتایی بر روی دمگل بلند
خواجهباشیانDipsacaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خواجهباشیسانانِ یک تا چندساله با برگهای معمولاً متقابل و گلآذین سرسان (capitule) که میوۀ آنها فندقهمانند است
خارعروسیانMorinaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خواجهباشیسانان علفی ضخیم چندساله با سه سرده و هفده گونه که بهصورت بومی در اوراسیا از بالکان تا چین پراکنده هستند، برگهای آنها طوقهای و گلها با تقارن دوطرفه است که در چرخههای متوالی قرار دارند و حلقهای اضافی به نام کاسۀ فرعی (epicalyx) گلها را احاطه کرده است
سنبلالطیبیانValerianaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خواجهباشیسانان یک یا چندسالۀ علفی با هشت سرده و 400 گونه که در بسیاری از نقاط جهان بهجز استرالیا میرویند؛ برگهای آنها مسطح دمبرگدار با آرایش متقابل است و اغلب بوی بد و تند دارد و گلهای کوچکشان برگهدار (bracteate) یا برگکدار (bracteolate) کاملاً یا کمی نامنظم و جداکاسه و جداجام هس
چقابلک قلعهلغتنامه دهخداچقابلک قلعه . [ چ َ ب َ ل َ ق َ ع َ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی کرمانشاهان که در 6 هزارگزی شمال رباط ماهیدشت و 2 هزارگزی قمشه لر زنگنه واقع است . دشت و سردسیر است و
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) تیره ای از اسیوند هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورک از هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کروک بخش مرکزی شهرستان بم . واقع در 8 هزارگزی خاور بم و 7 هزارگزی شمال شوسه ٔ بم به
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ )دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر که از جهت اداری تابع بخش بستان آباد شهرستان تبریز است . با 1455 تن سکنه . آب آن از تلخه رود و پای چای و
خواجهلغتنامه دهخداخواجه . [ خوا / خا ج َ / ج ِ] (اِخ ) بلوک کوچکی است در جانب جنوب شیراز. درازی آن از مرادآباد تا دارنجان از چهارفرسنگ بیشتر. پهنای آن از موک تا قریه ٔ سیریزکان چهارفرسنگ محدود است .از جانب مشرق به بلوک خفر و ا
دانه خواجهلغتنامه دهخدادانه خواجه . [ ن َ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) از یاران و ملازمان امیرزاده محمدسلطان بن جهانگیربن امیرتیمور گورکان . و نیزرجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 3 ص 513 شود.
داودخواجهلغتنامه دهخداداودخواجه . [ وو خا ج َ ] (اِخ ) (شهزاده ...) از شاهزادگان مغول است و از معاصران اولجایتو سلطان . وی باتفاق چندشهزاده ٔ دیگر مغولی با امیر یساول در حدود مرغاب جنگ کرده است . (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 56 تا 60</span
داودخواجهلغتنامه دهخداداودخواجه . [ وو خا ج َ ] (اِخ ) از سران شاهزادگان چنگیزیست در حدود اوائل قرن هشتم هَ . ق . (روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ص 465 ج 1).
دمشق خواجهلغتنامه دهخدادمشق خواجه . [ دَ م ِ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) پسر امیر چوپان وزیر ابوسعید پسر اولجایتو. سلطان ابوسعید از نخوت و سوء سیرت و مخصوصاً از شرکت وی در طرح دسیسه و توطئه با یکی از متعلقات اولجایتو سخت برآشفته بود و دمشق خواجه پس از کشف توطئه فرار کرد
دودانگه خواجهلغتنامه دهخدادودانگه خواجه . [دُ گ َ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . 701 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ شور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).<br