خلنگ زارلغتنامه دهخداخلنگ زار. [ خ َ ل َ ] (اِ مرکب ) زمین پرخس و خار. خارستان . خاردار. (یادداشت بخط مؤلف ).
خلنگلغتنامه دهخداخلنگ . [ خ َ ل َ ] (ص ) دورنگ . ابلق . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). خلنج : کآسمان آسمانه ای است خلنگ . فرخی .تا برآید لخت لخت از کوه میغ میغگون آسمان آس رنگ از رنگ او گردد خلنگ . منو
خلنگفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) گیاهی درختچهای با گلهای سرخ، زرد، یا سفید که بیشتر در نواحی گرم میروید.۲. (صفت) [قدیمی] دورنگ و ابلق، بهویژه سیاهوسفید: ◻︎ تا برآید لختلخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری: ۶۳).
مرجدیکشنری عربی به فارسیزمين بايري که علف وخاربن دران مي رويد , تيغستان , بوته , خاربن , خلنگ زار , چمن , چمن زار , مرغزار , راغ , علفزار
خارستانلغتنامه دهخداخارستان . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کنایه از عالم (از قبیل ) گلستان . (آنندراج ). جای پرخار. دیولاخ ، جائی دشوار بود. (لغت فرس اسدی ). زمین پرخار. خارسان . خلنگ زار : شهریاری که خلاف تو کند زود فتداز سمن زار بخارس
خلنگلغتنامه دهخداخلنگ . [ خ َ ل َ ] (ص ) دورنگ . ابلق . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). خلنج : کآسمان آسمانه ای است خلنگ . فرخی .تا برآید لخت لخت از کوه میغ میغگون آسمان آس رنگ از رنگ او گردد خلنگ . منو
خلنگفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) گیاهی درختچهای با گلهای سرخ، زرد، یا سفید که بیشتر در نواحی گرم میروید.۲. (صفت) [قدیمی] دورنگ و ابلق، بهویژه سیاهوسفید: ◻︎ تا برآید لختلخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری: ۶۳).
خلنگلغتنامه دهخداخلنگ . [ خ َ ل َ ] (ص ) دورنگ . ابلق . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). خلنج : کآسمان آسمانه ای است خلنگ . فرخی .تا برآید لخت لخت از کوه میغ میغگون آسمان آس رنگ از رنگ او گردد خلنگ . منو
خلنگفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) گیاهی درختچهای با گلهای سرخ، زرد، یا سفید که بیشتر در نواحی گرم میروید.۲. (صفت) [قدیمی] دورنگ و ابلق، بهویژه سیاهوسفید: ◻︎ تا برآید لختلخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری: ۶۳).