خشونتلغتنامه دهخداخشونت . [ خ ُ ن َ ] (ع مص ) درشتی و زبری . (ناظم الاطباء). ضد لینت و نرمی ، خلاف نعومت . (یادداشت بخط مؤلف ). || غلظت . (از ناظم الاطباء) : خشونت این کلمه مؤثر آمد و او را بگرفتند و به خوارزم فرستادند. (از ترجمه ٔ یمینی ). امیر عضدالدوله با جلالت قدر
خشونتفرهنگ فارسی عمید۱. درشتی کردن؛ درشتخویی؛ تندخویی.۲. [قدیمی] زبری؛ زمختی؛ ناهمواری.۳. [قدیمی] درشتی؛ تندی.
خشونتدیکشنری فارسی به انگلیسیacerbity, acrimony, abuse, aggression, asperity, harshness, impetuosity, mayhem, rankness, rigor, rigour, rough-and-tumble, roughness, tyranny, violence
خشونتلغتنامه دهخداخشونت . [ خ ُ ن َ ] (ع مص ) درشتی و زبری . (ناظم الاطباء). ضد لینت و نرمی ، خلاف نعومت . (یادداشت بخط مؤلف ). || غلظت . (از ناظم الاطباء) : خشونت این کلمه مؤثر آمد و او را بگرفتند و به خوارزم فرستادند. (از ترجمه ٔ یمینی ). امیر عضدالدوله با جلالت قدر
خشونتفرهنگ فارسی عمید۱. درشتی کردن؛ درشتخویی؛ تندخویی.۲. [قدیمی] زبری؛ زمختی؛ ناهمواری.۳. [قدیمی] درشتی؛ تندی.
خشونتدیکشنری فارسی به انگلیسیacerbity, acrimony, abuse, aggression, asperity, harshness, impetuosity, mayhem, rankness, rigor, rigour, rough-and-tumble, roughness, tyranny, violence
خشونتلغتنامه دهخداخشونت . [ خ ُ ن َ ] (ع مص ) درشتی و زبری . (ناظم الاطباء). ضد لینت و نرمی ، خلاف نعومت . (یادداشت بخط مؤلف ). || غلظت . (از ناظم الاطباء) : خشونت این کلمه مؤثر آمد و او را بگرفتند و به خوارزم فرستادند. (از ترجمه ٔ یمینی ). امیر عضدالدوله با جلالت قدر
خشونتفرهنگ فارسی عمید۱. درشتی کردن؛ درشتخویی؛ تندخویی.۲. [قدیمی] زبری؛ زمختی؛ ناهمواری.۳. [قدیمی] درشتی؛ تندی.