خرککوبkeel-track ramواژههای مصوب فرهنگستانالواری شبیه به دژکوب که از آن برای خارج کردن خرک مازه از زیر کشتی استفاده میکنند
عروسک غولپیکرheroic puppetواژههای مصوب فرهنگستانعروسکی در ابعاد چند برابر بدن انسان که معمولاً در نمایشهای خیابانی از آن استفاده میشود
خرچکلغتنامه دهخداخرچک . [ خ ِ چ َ ] (اِ) خِرچه . کاله . کالک . سبز. سفچه . کمبزه . کمبیزه . (یادداشت بخط مؤلف ). میوه ای است که از بوته بعمل می آید چون هندوانه و خربزه .
خرچیکلغتنامه دهخداخرچیک . [ خ َ ] (اِ) صحرای وسیع. (فرهنگ شعوری ). کلمه ٔ دیگر در خرجیک . (یادداشت بخط مؤلف ) : ای بر همه قحبگان گیتی سرجیک کون تو فراختر زسیصد خرچیک .فرالاوی .