خجلغتنامه دهخداخج . [ خ َج ج ] (ع مص ) شکافتن . شق . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط). منه : خج العود. (از معجم الوسیط). || دفع کردن . || کژ
خجلغتنامه دهخداخج . [ ؟ ] (اِ) محتملاً پیرامن خرگاه است : خرگاه به پیرامن وی خج ببرکت گویی بر شاهی است کمر بسته غلامی . نظام قاری (دیوان البسه ص 111).خرگاه را کمر خج برمیان بس