حفره

hofre

معنی

۱. گودال.
۲. سوراخ.
۳. قبر.

برابر پارسی

سوراخ، چاله، گودال، مغاک

مترادف

۱. سوراخ
۲. گودال، چاله، مغاک
۳. گور، قبر

دیکشنری

cavity, cell, depression, eye, hollow, pit, socket

جست‌وجوی دقیق

حفره

فرهنگ سره

سوراخ، چاله، گودال، مغاک

حفره

دیکشنری فارسی به عربی

حفرة , خلية , خندق , فتحة , کهف , مقبس

حفره

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. سوراخ ۲. گودال، چاله، مغاک ۳. گور، قبر

حفره

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cavity, cell, depression, eye, hollow, pit, socket

حفره

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: شکل سوراخ، شکاف، روزنه، منفذ، چاه، میلۀ چاه، چاله، چال، چاله‌چوله، دست‌انداز کنج، گوشه، زاویه، ‌ عقب‌رفتگی ورطه، شکاف عظیم، وادی، چاه ویل، اعماق، چاه عمی

جست‌وجوی مشابه

حفرة

دیکشنری عربی به فارسی

دهانه اتش فشان , دهانه کوه هاي ماه , دهانه يا حفره حاصله در اثر بمب وغيره , چال , چال دار کردن , گودال , حفره , چاله , سياه چال , هسته البالو و گيلا س و غيره ,

حُفْرَةٍ

فرهنگ واژگان قرآن

حفره(شفا حفره ، به معناي لبه حفره است ، البته لبهاي که هر کس قدم بر آن بگذارد ، مشرف بر سقوط در آن شود )

حفرة

لغت‌نامه دهخدا

حفرة. [ ح ِ رَ ] (ع اِ) یکی از گیاهان بهاری است . ج ، حِفری ̍. (منتهی الارب ). || چوبی که بر سرش مانند انگشتان باشد و بدان گندم از کاه پاک کنند. (آنندراج ).

حفرة

لغت‌نامه دهخدا

حفرة. [ ح ُ رَ ] (اِخ ) (یوم ...) و آن جنگی است . رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.

حفرة

لغت‌نامه دهخدا

حفرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) گو. گودال . چاله . چال . کنده . (منتهی الارب ). خندق . کریشک . گودی . مغاک . سوراخ . (غیاث ). حفیرة. کاویده : صدهزاران چون مرا تو ره زدی