حفرةلغتنامه دهخداحفرة. [ ح ِ رَ ] (ع اِ) یکی از گیاهان بهاری است . ج ، حِفری ̍. (منتهی الارب ). || چوبی که بر سرش مانند انگشتان باشد و بدان گندم از کاه پاک کنند. (آنندراج ).
حفرةلغتنامه دهخداحفرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) گو. گودال . چاله . چال . کنده . (منتهی الارب ). خندق . کریشک . گودی . مغاک . سوراخ . (غیاث ). حفیرة. کاویده : صدهزاران چون مرا تو ره زدی حفره کردی در خزینه آمدی . مولوی .|| قبر. گور. || حفره
حفیرهلغتنامه دهخداحفیره . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. از چاه مشروب میشود. محصولاتش غلات است و اهالی به کشاورزی و حشم داری گذران میکنند.راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنین از طایفه ٔآل ابوغبیش هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir
حفیرهلغتنامه دهخداحفیره . [ ح ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری اهواز و پنج هزارگزی خاور راه آهن بندر شاهپور به اهواز. ناحیه ای است واقع در دشت و گرمسیری است . دارای 150
حفره 1cavity 1, cave, cavern 1, caverna 1, cavum, cavitasواژههای مصوب فرهنگستانهر فضای توخالی در درون بدن یا در یکی از اندامها که ممکن است طبیعی یا آسیبشناختی باشد
حفره 3cavity 2واژههای مصوب فرهنگستان۱. ناحیۀ تخریبشده در دندان در نتیجۀ پوسیدگی که متناسب با شمار سطوح درگیر ممکن است ساده یا مرکب یا پیچیده باشد 2. فضایی توخالی که براثر عمل جراحی یا نظایر آن به وجود آمده باشد
حفره ۴vesicle 2واژههای مصوب فرهنگستانکاواکی با شکلهای متنوع در گدازهها که براثر به دام افتادن حباب گاز در حین سرد شدن گدازه به وجود میآید
حفرهخشکیdry socket, alveolitis sicca dolorosaواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که گاهی پس از کشیدن دندان پیش میآید و در آن به علت تشکیل نشدن لختۀ خون، آرَک دندان ظاهری خشک پیدا میکند و بهشدت دردناک میشود متـ . آرَکآماس alveolar osteitis آرَکدرد alveoalgia
حفره زدنلغتنامه دهخداحفره زدن . [ ح ُ رَ / رِ زَ دَ] (مص مرکب ) گودال کندن . راه بازنمودن : موش تا انبار ما حفره زده است وز فنش انبار ما ویران شده است .مولوی .
حفره کردنلغتنامه دهخداحفره کردن . [ ح ُ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حفره زدن : مکر آن باشد که زندان حفره کردآنکه حفره بست آن مکری است سرد. مولوی .این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را
حفره 1cavity 1, cave, cavern 1, caverna 1, cavum, cavitasواژههای مصوب فرهنگستانهر فضای توخالی در درون بدن یا در یکی از اندامها که ممکن است طبیعی یا آسیبشناختی باشد
حفره 3cavity 2واژههای مصوب فرهنگستان۱. ناحیۀ تخریبشده در دندان در نتیجۀ پوسیدگی که متناسب با شمار سطوح درگیر ممکن است ساده یا مرکب یا پیچیده باشد 2. فضایی توخالی که براثر عمل جراحی یا نظایر آن به وجود آمده باشد
دیوارۀ حفرهcavity wall 2واژههای مصوب فرهنگستانهریک از دیوارههایی که حفرۀ دندان تراشخورده را در بر میگیرد و براساس سطحی از دندان که در مقابل آن قرار گرفته است نامگذاری میشود