حشوةلغتنامه دهخداحشوة. [ ح ُ وَ / ح ِ وَ ] (ع اِ) امعاء. آنچه در شکم است از آلات غذا. رودگانی . حشوه ٔ بطن ؛ آلات شکم . (محمودبن عمر ربنجنی ).روده ها. (منتهی الارب ). || یقال فلان من حشوة بنی فلان ؛ ای من رذالهم . (مهذب الاسماء). || مااکثر حشوة ارضه ؛ ای حشوه
حشوةدیکشنری عربی به فارسیپرکردن , پرشدگي (دندان) , هرچيزيکه با ان چيزيرا پرکنند , لفاف , لا يي , پرکني , قيمه , گيپا , بوغلمه , چاشني , کهنه , نمد , استري , توده کاه , توده , کپه کردن , لا يي گذاشتن , فشردن
بالگرد هجومیassault helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که از آن در جابهجایی نیروهای هجومی خودی برای درگیری با نیروهای دشمن و حمله به آنها یا تصرف و حفظ عوارض حساس منطقة عملیات استفاده میشود
ردة هجومیassault echelonواژههای مصوب فرهنگستانعنصری از واحدها و نیروهای رزمی و هوایی در عملیات آبخاکی که مأموریت ادارة حملة اولیه بر روی مناطق عملیاتی را بر عهده دارد
آتش هجومیassault fireواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آتش که سربازان حملهکننده در هنگام نزدیک شدن به دشمن اجرا میکنند