حذاءلغتنامه دهخداحذاء. [ ح َذْ ذا ] (ع ص ) نعلین دوز. (دهار) (مهذب الاسماء). نعلین گر. (دستور ادیب نطنزی ). کفشگر. نعل گر. کفش دوز. کفاش . اُرُسی دوز. منسوب به حذو به معنی کفش . (سمعانی ) (منتهی الارب ). ج ، حَذّأون . (منتهی الارب ). || قصیده ای که در آن تصرف حَذَذ کرده باشند. (منتهی الارب )
حذاءلغتنامه دهخداحذاء. [ ح ِ ] (ع مص ) برابر کردن چیزی را با چیزی . برابر کردن چیز با چیز. برابر کردن در جهت . || اندازه کردن کفش و بریدن . (از منتهی الارب ). || افشاندن و پاشیدن ، چنانکه خاک را بر روی کسی . || گزیدن ، چنانکه تیزی سرکه زبان را. || عطا دادن . || در برابر کسی نشستن . || در براب
حذاءلغتنامه دهخداحذاء. [ ح ِ] (ع اِ) برابر. (دهار) (غیاث ). ازاء. مقابل . (منتهی الارب ). محاذات . ازاء. (زوزنی ). مقابلة. (زوزنی ). رویاروی . روبرو: حذاءالشی ٔ؛ ازائه . (مهذب الاسماء) : اخبار عدل نوشروانی در حذای آن مکتوم بود. (جهانگشای جوینی ). || نعلین . (دهار). نعل
خدمات عادیregular transit services, all-day transit servicesواژههای مصوب فرهنگستانخدمات خطوط حملونقل عمومی در غالب ساعتهای روز که معمولاً بین 16 تا 18 ساعت است متـ . خدمات عادی حملونقل عمومی
حداءلغتنامه دهخداحداء. [ ح ِدْ دا ] (اِخ ) نام وادئی میان جده و مکه . بدانجا قلعه و نخلستانی است و سپس آنجا را حد مینامیدند. (معجم البلدان ).
حدالغتنامه دهخداحدا. [ ح ُ ] (ع اِ) غناء. آواز. نخستین بار برای آوازی که شتر را بدان رانند بکار رفته چنانکه «عوذة» برای آوازهای سحری و هر دو از یک ریشه است . زیرا که حاء به عین و دال به ذال بدل شود. (نشوء اللغة العربیة صص 160-161</
علی حذاءلغتنامه دهخداعلی حذاء. [ ع َ ی ِ ح َذْ ذا] (اِخ ) ابن جعفربن سعید سعیدی رازی حذاء، مکنّی به ابوالحسن . مقری و تجویددان و ساکن شیراز بود. وفات او پس از سال 410 هَ . ق . بوده است . او راست : 1 - کتابی در تجوید. <span class=
صالح حذاءلغتنامه دهخداصالح حذاء. [ ل ِ ح ِ ح َذْ ذا ] (اِخ ) شیخ طوسی در رجال وی را در شمار «من لم یرو عنهم » ذکر کرده و گوید: حمیدبن زیاد از احمدبن میثم از وی روایت کند و در فهرس گوید: او را کتابی است که عبیس بن هشام آن را از وی روایت کند. (تنقیح المقال ج 2 ص <sp
محذاءلغتنامه دهخدامحذاء. [ م ِ ] (ع ص ) بسیار غیبت کننده . (منتهی الارب ). || فتنه افکن میان مردم . (از اقرب الموارد).
احذاءلغتنامه دهخدااحذاء. [ اِ ] (ع مص ) نعل و پاپوش دادن . کفش در پای کسی کردن . (منتهی الارب ). نعلین دادن . (تاج المصادر). || بهره از غنیمت دادن . || عطا دادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || احذاء اهاب ؛ بسیار درانیدن پوست را.
استحذاءلغتنامه دهخدااستحذاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عطیه خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || از کسی نعلین خواستن . (از منتهی الارب ). نعلین خواستن . (زوزنی ).
علی حذاءلغتنامه دهخداعلی حذاء. [ ع َ ی ِ ح َذْ ذا] (اِخ ) ابن جعفربن سعید سعیدی رازی حذاء، مکنّی به ابوالحسن . مقری و تجویددان و ساکن شیراز بود. وفات او پس از سال 410 هَ . ق . بوده است . او راست : 1 - کتابی در تجوید. <span class=