حاطوملغتنامه دهخداحاطوم . (ع اِ) قحطسال . || جوارش . گوارش . گوارنده . داروی هضم . هاضوم . آنچه طعام بگوارد. (مهذب الاسماء). ج ، حواطیم .
اتم پوشیدهdressed atomواژههای مصوب فرهنگستاناتم در وضعیتی که با میدان الکترومغناطیسی در حالت برهمکنش باشد
اتم دستوارchiral atomواژههای مصوب فرهنگستاناتمی با چهار گروه متفاوت در مولکولهایی که با تصویر آینهای خود قابل انطباق نیستند
اتم هادرونیhadronic atomواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای هیدروژنگونه که در آن ذرهای هادرونی با بار منفی در میدان کولنیِ هستهای معمولی به دام افتاده باشد و به دور آن بچرخد
حواطیملغتنامه دهخداحواطیم . [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حاطوم ، به معنی قحط سال و گوارش . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
حطمةلغتنامه دهخداحطمة. [ ح َ / ح ُ م َ ] (ع اِ) قحط سال . سال سخت . || گوارش . حاطوم . هاضوم . || حطمه ٔ سیل ؛ دفعت آن . (منتهی الارب ).
هاضوملغتنامه دهخداهاضوم . (ع اِ) گوارشن . حاطوم . گوارش . (دهار). جوارشن . (نشوء اللغة العربیة). || داروی گوارش . آنچه طعام بگوارد. || شیر بیشه . اسد. هاصر. || (ص ) صرف کننده ٔ مال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
گوارشلغتنامه دهخداگوارش . [ گ ُ رِ ](اِمص ) (از: گوار+ -ِش . گواریدن . (ناظم الاطباء). خوش مزگی و هضم طعام . (غیاث ). عمل گواریدن : خورش را گوارش می افزون کندز تن ماندگیها به بیرون کند. اسدی (گرشاسبنامه چ یغمایی ص <span class="hl" dir="ltr"