حطمةلغتنامه دهخداحطمة. [ ح ِ م َ ] (ع ص ، اِ) آنچه بشکند از چیزی خشک . (منتهی الارب ). چیز خشک شکسته و ریزه شده . ج ، حِطَم .
حطمةلغتنامه دهخداحطمة. [ ح ُ طَ م َ ] (اِخ ) ابن محارب بن ودیعةبن لکینر پدر بطنی از عبدالقیس . و حطمیات ، زره هاست که مردم این بطن میساخته اند. رجوع به حطمیة شود. (الانساب ).
حطمةلغتنامه دهخداحطمة. [ ح ُ طَ م َ ] (ع ص ،اِ) دوزخ . (غیاث ) (مهذب الاسماء) (دهار). دوزخ یا دروازه ٔ آن . (منتهی الارب ). جهنم . دوزخ یا درِ آن . || آتش قوی . (غیاث ) (منتخب )
حطمةلغتنامه دهخداحطمة. [ ح َ / ح ُ م َ ] (ع اِ) قحط سال . سال سخت . || گوارش . حاطوم . هاضوم . || حطمه ٔ سیل ؛ دفعت آن . (منتهی الارب ).
حتمةلغتنامه دهخداحتمة. [ ح َ ت َ م َ ] (ع اِ) شیشه ٔ ریزه ریزه . خرده شیشه . || سیاهی . (منتهی الارب ).
حتمةلغتنامه دهخداحتمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) صخره هائی مشرف به ربع عمربن خطاب در مکه وبعضی حثمه با ثاء مثلثه گفته اند. (معجم البلدان ).
هتمةلغتنامه دهخداهتمة. [ هََ م َ ] (اِخ ) (الَ ...) منزلی است از منازل سلمی که یکی از دو کوه طی ٔ باشد. (معجم البلدان ج 2 ص 392) (معجم متن اللغة). موضعی است به کوه سلمی . (منتهی
حُطَمَةفرهنگ واژگان قرآنبسيار خورد کننده (صيغه مبالغه است ، و مبالغه در حطم يعني "شکستن " را ميرساند )- سومين طبقه از هفت طبقه جهنم
حزمةدیکشنری عربی به فارسیبقچه , بسته , مجموعه , دسته کردن , بصورت گره دراوردن , بقچه بستن , جزءي از يک کل , بخش , قسمت , گره , دسته , امانت پستي , به قطعات تقسيم کردن , توزيع کردن , بست
حطمیلغتنامه دهخداحطمی . [ ح ُ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به حطمة ابن ودیعةبن لکینربن اقصی . پدر بطنی از عبدالقیس . و آنان زره گران بودند و حطمیات ، دروع منتسب بدین بطن است . (الانساب
حطملغتنامه دهخداحطم . [ ح ِ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حطمة. یقال : صَعدة حطم ؛ باعتبار الاجزاء. (منتهی الارب ).
حطملغتنامه دهخداحطم . [ ح ُ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حطمة. || شبان که ستور را بعنف راند و بر آنها رحم نکند. (منتهی الارب ).
رابعهلغتنامه دهخدارابعه . [ ب ِ ع َ ] (اِخ ) دختر ثابت بن الفاکةبن ثعلبه ٔ انصاری از قبیله ٔ بنی حطمة. ابن حبیب او را در زمره ٔ کسانی که با پیغمبر بیعت کرده اند آورده است . (الاص