جوجی خانلغتنامه دهخداجوجی خان . (اِخ ) یکی از فرزندان چنگیزخان مغول . رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 649 شود.
زوجیلغتنامه دهخدازوجی . [ زَ / زُو ] (ص نسبی ) زَوجیّه . منسوب به ازدواج و نکاح . (ناظم الاطباء). رجوع به دزی ج 1 ص 611 شود.
زوزیلغتنامه دهخدازوزی . [ زَ وَزْ زا ] (ع ص ) رجل زوزی ؛ مرد کوتاه قد. (ناظم الاطباء). || مرد زیرکی نماینده ٔ لاف زن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). متکایس . متحذلق . (محیط المحیط) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || مرد بزرگ . (آنندراج ). رجوع به زونزی شود.
ارکی قوجینلغتنامه دهخداارکی قوجین . [ ] (اِخ ) زوجه ٔ جوجی خان بن چنگیز مادر باتوبن جوجی . (حبط ج 2 ص 25).
جلال الدینلغتنامه دهخداجلال الدین . [ ج َ لُدْدی ] (اِخ ) ابن توقتمش خان از نواده ٔ جوجی خان و از حکام دشت قبچاق است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 75).
پولادلغتنامه دهخداپولاد. (اِخ ) ابن شادی بیک .از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان (بیست و ششمین ) حاکم دشت قبچاق . (حبیب السیر چ خیام . تهران ج 3 ص 76).
شادی بیکلغتنامه دهخداشادی بیک . [ ب َ ] (اِخ ) (غیاث الدین ) از اولاد واحفاد جوجی خان پسر ارشد چنگیزخان از خانان دشت قبچاق . رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 76 شود.
غیاث الدینلغتنامه دهخداغیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) شادی بیک . سی وهشتمین از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان که در دشت قبچاق پادشاهی کردند. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 76 و شادی بیک در این لغت نامه شود.
دجوجیلغتنامه دهخدادجوجی . [ دَجی ی ](ع ص ) سخت سیاه . (مهذب الاسماء). یقال : شعر دجوجی ، ولیل دجوجی ؛ موی سیاه و شب تاریک . (از مهذب الاسماء). || تاریک : لیل دجوجی ؛ شب سخت تاریک . بعیردجوجی ؛ سخت سیاه و کذلک شعر دجوجی . (منتهی الارب ).
خجوجیلغتنامه دهخداخجوجی . [ خ َ ج َ جا ] (ع ص ، اِ) مرد درازپای . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (متن اللغة) (مهذب الاسماء). خجوجاة رجوع به «خجوجاء» و «خجوجاة» در این لغتنامه شود. || مرد درازبالا و کلان استخوان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة). خجوجاة. رجوع به «خجوجاء» و «خجوجاة» در
شجوجیلغتنامه دهخداشجوجی . [ ش َ ج َ جا ] (ع ص ) مرد بسیار درازپای کوتاه پشت . (منتهی الارب ). مرد بسیار دراز. (از اقرب الموارد). مرد نیک دراز یا دراز سطبراستخوان یا درازپای یا درازپشت کوتاه پای . (منتهی الارب ). || اسب فربه سطبراستخوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) مرغی است ابلق
یلنجوجیلغتنامه دهخدایلنجوجی . [ ی َ ل َ جی ی ] (ع اِ) یلنجج . یلنجوج . (ناظم الاطباء). رجوع به یلنجوج شود. || (ص نسبی ) عودفروش . (دهار).