جهنملغتنامه دهخداجهنم . [ ج َ هََ ن ْ ن َ ] (ع اِ) نام دوزخ . (منتهی الارب ). دار مکافات و کیفر پس از مرگ ، و آن ممنوع از صرف است . صاحب کلیات گوید: جهنم را گویند، عجمی و گویند فارسی و گویند عبرانی است و اصل آن کَهَنّام است . (اقرب الموارد). جهنم از عبری جهینون . دوزخ . سقر. مرزغان . مرزغن .
جعنملغتنامه دهخداجعنم . [ ] (اِخ ) الخیربن خلیبةبن ساجی بن موهب الصدفی . یکی از شرکت کنندگان در بیعت تحت الشجره بود و پیغامبر اسلام (ص ) پیراهن و نعلین خود را بدو پوشانید و تارهائی از موی خویش بدو داد. ابن یونس گوید که وی شاهد فتح مصر بوده است . ابن عبدالبر در کتاب الاصابة گوید: جعنم در جنگ ر
جهنمفرهنگ فارسی عمید۱. جایی بسیار گرم و سوزان که گناهکاران در قیامت در آنجا مجازات میشوند؛ دوزخ.۲. [مجاز] جای بسیار آزاردهنده.
جهنملغتنامه دهخداجهنم . [ ج َ هََ ن ْ ن َ ] (ع اِ) نام دوزخ . (منتهی الارب ). دار مکافات و کیفر پس از مرگ ، و آن ممنوع از صرف است . صاحب کلیات گوید: جهنم را گویند، عجمی و گویند فارسی و گویند عبرانی است و اصل آن کَهَنّام است . (اقرب الموارد). جهنم از عبری جهینون . دوزخ . سقر. مرزغان . مرزغن .
جهنمیلغتنامه دهخداجهنمی . [ ج َ هََن ْ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به جهنم . || بد و ظالمانه : این اندیشه ٔ جهنمی .
جهنمفرهنگ فارسی عمید۱. جایی بسیار گرم و سوزان که گناهکاران در قیامت در آنجا مجازات میشوند؛ دوزخ.۲. [مجاز] جای بسیار آزاردهنده.