زلفیلغتنامه دهخدازلفی . [ زُ فا ] (ع اِ) مؤنث زلف (پاره ای از شب ...): و زلفی من اللیل کحبلی و الالف للتأنیث . (منتهی الارب ). || (اِمص ) نزدیکی . (ترجمان القرآن ) (دهار). نزدیکی و منزلت و منه قوله تعالی : و لا اولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی . و هی اسم المصدر؛ ای تقربکم عندنا ازدلافاً. (من
زلیفیلغتنامه دهخدازلیفی . [ زَ ] (اِ) ترس . خوف . بیم . هراس . (ناظم الاطباء). رجوع به زلیف و زلفین شود.
دلولغتنامه دهخدادلو. [ دَل ْوْ ] (ع اِ) آوند آب کش . (منتهی الارب ). آنچه بدان آب کشند، مؤنث است اما گاهی بصورت مذکر نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). ظرفی که بدان آب از چاه کشند.(غیاث ). ظرفی بیشتر از پوست و گاهی فلزی برای کشیدن آب از چاه و غیره . آبریز. (از برهان ). ام جابر. (مرصع). ام الج