جدوارلغتنامه دهخداجدوار. [ ج َدْ ] (اِ) معرب زدوار است که ماه پروین باشد. گویند خوردن آن دفع زهر مار و عقرب کند. (برهان ) (از آنندراج ). مساوی جذوار . رجوع به گل و گلاب ص 290 و د
جدوارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهریشۀ گیاهی به شکل صنوبر، گرهدار، به ضخامت انگشت، سیاهرنگ با میانۀ بنفش و طعم تلخ که بیشتر در کوههای تبت و هند و در بعضی نواحی خراسان میروید و در طب قدیم برا
ژدوارلغتنامه دهخداژدوار. [ ژَدْ / ژُدْ ] (اِ) جدوار است که ماه پروین باشد و آن داروئی است مشهور و جدوار معرّب آن است . (برهان ). جدوار. (مخزن الادویه ). رجوع به جدوار شود.
جدوار اندلسیلغتنامه دهخداجدوار اندلسی . [ ج َدْ رِ اَ دَ ل ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )انتله یا انتلة السوداء است که بهندی آن را نریسی نامند. (از اختیارات بدیعی ) (فهرست مخزن الادویه ).
جدوار خطائیلغتنامه دهخداجدوار خطائی .[ ج َدْ رِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکنوع از جدوار که رنگ آن بنفش زند و از قسم دیگر آن که هندی باشد بهتر است . (از بحر الجواهر). رجوع به جدوار
جدوار هندیلغتنامه دهخداجدوار هندی . [ ج َدْ رِ هَِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) قسمی از جدوار و آن ریشه ای است شبیه به سعد و از آن سخت تر و سنگین تر است و این قسم از خطائی ضعیف تر است . (
جدوار اندلسیلغتنامه دهخداجدوار اندلسی . [ ج َدْ رِ اَ دَ ل ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )انتله یا انتلة السوداء است که بهندی آن را نریسی نامند. (از اختیارات بدیعی ) (فهرست مخزن الادویه ).
جدوار خطائیلغتنامه دهخداجدوار خطائی .[ ج َدْ رِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکنوع از جدوار که رنگ آن بنفش زند و از قسم دیگر آن که هندی باشد بهتر است . (از بحر الجواهر). رجوع به جدوار
جدوار هندیلغتنامه دهخداجدوار هندی . [ ج َدْ رِ هَِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) قسمی از جدوار و آن ریشه ای است شبیه به سعد و از آن سخت تر و سنگین تر است و این قسم از خطائی ضعیف تر است . (
فاطلغتنامه دهخدافاط.(اِ) به لغت رومی جدوار را گویند که ماه پروین است .(برهان ). جدوار و کچوله و هرزهری . (ناظم الاطباء). رجوع به ماه پروین و جدوار شود. ارجانی گوید: گرم و خشک ا