تعقیبی تیمیteam pursuitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست با قواعد مسابقة تعقیبی که در آن دو تیم سه یا چهار نفره با هم رقابت میکنند
دویستمتر تیمیteam sprintواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست که در آن تیمهای سهنفره، دوبهدو، سه دور مسیر راهه/پیست را طی میکنند؛ برنده تیمی است که در مدت زمان کمتری کار را خاتمه میدهد
یتیمیلغتنامه دهخدایتیمی . [ ی َ ] (اِخ ) مولانا یتیمی از شاعران عهد صفوی است .صادقی کتابدار در مجمع الخواص (ص 251) درباره ٔ وی گوید: اشعار زیادی دارد و این مقطعش خیلی مشهور است :ای یتیمی در جهان هر باغ دارد میوه ای میوه ٔ باغ یتیمی خنجر و پیکان بود.<br
یتیمیلغتنامه دهخدایتیمی . [ ی َ ](حامص ) یتیم بودن . بی پدر بودن . بی پدری : به یتیمی و دوروئیت همی طعنه زنندنه گل است آنکه دوروی و نه در است آنکه یتیم . ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).با یتیمی چو مصطفی میسازچه کنی جبرئیل ا
تمیلغتنامه دهخداتمی . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم است که 123 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
تیمینلغتنامه دهخداتیمین . [ ت َ ] (ع مص ) بر دست راست رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || به یُمن شدن . (تاج المصادر بیهقی ). به یُمن درآمدن . || به برکت دعا کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). یقال : یمن علیه . (ناظم الاطب
تیمیارتلغتنامه دهخداتیمیارت . (اِخ ) دهی از دهستان براآن است که در بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان واقع است و 112 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
تیمیملغتنامه دهخداتیمیم . [ ت َ ] (ع مص ) قصدکرد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). قصد کردن و اراده نمودن . یقال : یممته بالرمح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی راتیمم دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تیمم دادن ، نماز و عبادت را. (منتهی الارب ). تیمم کردن برای نماز
بشقابپرنده 1ultimate, flying disc game, airborne soccer, frisbee 1 ,ultimate frisbee, flatballواژههای مصوب فرهنگستانورزشی میدانی و تیمی که در آن صفحۀ بشقابمانندی را بهسمت همتیمی پرتاب میکنند و این حرکت در صورتی امتیازآور خواهد بود که همتیمی آن را در منطقۀ پایانی دریافت کند
تیمینلغتنامه دهخداتیمین . [ ت َ ] (ع مص ) بر دست راست رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || به یُمن شدن . (تاج المصادر بیهقی ). به یُمن درآمدن . || به برکت دعا کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). یقال : یمن علیه . (ناظم الاطب
تیمیارتلغتنامه دهخداتیمیارت . (اِخ ) دهی از دهستان براآن است که در بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان واقع است و 112 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
تیمیملغتنامه دهخداتیمیم . [ ت َ ] (ع مص ) قصدکرد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). قصد کردن و اراده نمودن . یقال : یممته بالرمح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی راتیمم دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تیمم دادن ، نماز و عبادت را. (منتهی الارب ). تیمم کردن برای نماز
شتیمیلغتنامه دهخداشتیمی . [ ش ُ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به شتیم که بطنی است از بنی ضبه . (از انساب سمعانی ).
قلعه تیمیلغتنامه دهخداقلعه تیمی . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیدون بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان ، واقع در 43 هزارگزی جنوب باختری بهبهان و 7هزارگزی باختر شوسه ٔ آغاجاری به بهبهان . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مال
یتیمیلغتنامه دهخدایتیمی . [ ی َ ] (اِخ ) مولانا یتیمی از شاعران عهد صفوی است .صادقی کتابدار در مجمع الخواص (ص 251) درباره ٔ وی گوید: اشعار زیادی دارد و این مقطعش خیلی مشهور است :ای یتیمی در جهان هر باغ دارد میوه ای میوه ٔ باغ یتیمی خنجر و پیکان بود.<br
یتیمیلغتنامه دهخدایتیمی . [ ی َ ](حامص ) یتیم بودن . بی پدر بودن . بی پدری : به یتیمی و دوروئیت همی طعنه زنندنه گل است آنکه دوروی و نه در است آنکه یتیم . ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).با یتیمی چو مصطفی میسازچه کنی جبرئیل ا