تیمنلغتنامه دهخداتیمن . [ ت َ ی َم ْ م ُ ] (ع مص ) تبرک . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). تبرک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بابرکت شدن . (غیاث اللغات )
تیمنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تبرک، خجستگی، فرخندگی، میمنت ≠ گجستگی، نحوست ۲. همایون داشتن، فرخنده شمردن ۳. تبرک جستن
تیمنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تبرک جستن.۲. مبارک بودن؛ میمنت داشتن.۳. امری یا چیزی را به فال نیک گرفتن.
تیمناًلغتنامه دهخداتیمناً. [ ت َ ی َم ْ م ُ نَن ْ ] (ع ق ) بطور میمنت و برکت . برای تیمن . (فرهنگ فارسی معین ).
تیمناکلغتنامه دهخداتیمناک . (ص ، اِ) مواسات باشد و آن معاونت یاران و دوستان و مستحقین کردن است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مشفق و مهربان و دستگیر. (ناظم الاطباء).
تیمنکلغتنامه دهخداتیمنک . [ م َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان جام است که در بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع است و 353 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
تیمناًلغتنامه دهخداتیمناً. [ ت َ ی َم ْ م ُ نَن ْ ] (ع ق ) بطور میمنت و برکت . برای تیمن . (فرهنگ فارسی معین ).
تیمناکلغتنامه دهخداتیمناک . (ص ، اِ) مواسات باشد و آن معاونت یاران و دوستان و مستحقین کردن است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مشفق و مهربان و دستگیر. (ناظم الاطباء).
تیمنکلغتنامه دهخداتیمنک . [ م َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان جام است که در بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع است و 353 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).