تیزمغزلغتنامه دهخداتیزمغز. [ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم تند و تیز است که زود از جا درآیند. (برهان ). تندخوی و گستاخ . (ناظم الاطباء). مرد تند و تیز که زود از جا دررود. (فرهنگ ف
تیزمغزیلغتنامه دهخداتیزمغزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) تندی . بردباری . شتاب کردن در خشم : مکن تیزمغزی و آتش سری نه زینسان بود مهتر لشکری . فردوسی .هرکه فرهنگ ازو فروهید است تیزمغزی از
تیزمغزیلغتنامه دهخداتیزمغزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) تندی . بردباری . شتاب کردن در خشم : مکن تیزمغزی و آتش سری نه زینسان بود مهتر لشکری . فردوسی .هرکه فرهنگ ازو فروهید است تیزمغزی از
سرتیزلغتنامه دهخداسرتیز. [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) تیزمغز. (برهان ). مردم تیزمغز. (آنندراج ) : نه گرفتار آمدی بدست جوانی معجب ، خیره رأی ، سرتیز، سبک پای . (گلستان سعدی ). ||
آتش سریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتندخویی؛ خشمناکی؛ نابردباری: ◻︎ مکن تیزمغزی و آتشسری / نه زاینسان بُوَد مهتر لشکری (فردوسی: ۷/۵۵۶).
فروهیدهلغتنامه دهخدافروهیده . [ ف َ دَ / دِ ] (ص ) خردمند و عاقل ودانا. (برهان ). پسندیده . (فرهنگ اسدی ) : هرکه فرهنگ از او فروهیده ست تیزمغزی از او نکوهیده ست .عنصری (از حاشیه ٔ
نابردباریلغتنامه دهخدانابردباری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) مقابل بردباری . خلاف حلم . تیزمغزی . آتش سری .