تکاهللغتنامه دهخداتکاهل . [ ت َ هَُ ] (مص ) مصدر تفاعل مصنوع از کاهلی فارسی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خود را کاهل نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تقاوللغتنامه دهخداتقاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) با یکدیگر سخن گفتن . (زوزنی ). گفت و شنید نمودن و با کسی قول کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). تفاوض . (اقرب الموارد).
تقحللغتنامه دهخداتقحل . [ ت َ ق َح ْ ح ُ ] (ع مص ) پوست بر استخوان خشک گردیدن و خشک اندام گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پوست بر استخوان خشک گردیدن از کلان سالی . (از اقرب الموارد).
تقهللغتنامه دهخداتقهل . [ ت َ ق َهَْ هَُ ] (ع مص ) خشک شدن پوست بر استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خشک شدن پوست . (از اقرب الموارد). || بدحال شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آلوده داشتن خود را و پاک و صاف ناکردن تن را. || سست و نرم رفتن . || ضعیف و نرم گ
تکاوللغتنامه دهخداتکاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) اظهار کوتاهی نمودن و بازایستادن از امری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقاصر. (اقرب الموارد). رجوع به تقاصر شود.
تکحللغتنامه دهخداتکحل . [ ت َ ک َح ْ ح ُ ] (ع مص مرکب ) سرمه در چشم کردن . (زوزنی ). سرمه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرمه در چشم خود کردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و منه : لیس التحکل فی العینین کالکحل . (اقرب الموارد). || نمودار کردن زمین سبزی گیاه را. (از منتهی الارب ) (از
تقلافرهنگ مترادف و متضاد۱. اهتمام، تلاش، جهد، زحمت، سعی، کوشش، مجاهدت ≠ اهمال، تکاهل ۲. غلت ۳. غلتیدن
اهمالفرهنگ مترادف و متضادتسامح، تعلل، تغافل، تکاهل، تنبلی، تهاون، سستی، طفره، غفلت، فرویش، کاهلی، کوتاهی، مسامحه، مماشات، مماطله
مسامحهفرهنگ مترادف و متضاداهمال، تسامح، تساهل، تعلل، تغافل، تکاهل، تهاون، سستی، طفره، غفلت، کاهلی، کوتاهی، مماشات، مماطله ≠ جدیت
غفلتفرهنگ مترادف و متضاداهمال، بیخبری، تسامح، تغافل، تکاهل، تهاون، حماقت، سستی، سهلانگاری، فراموشی، مسامحه، ناآگاهی، نسیان ≠ آگاهی، بیداری
متکاهللغتنامه دهخدامتکاهل . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) کاهل و سست و غافل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). تن آسان و تن پرور. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متکاهللغتنامه دهخدامتکاهل . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) کسی که خود را به قبیله ٔ کهلان منسوب میکند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).