تکاتملغتنامه دهخداتکاتم . [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) پنهان کردن حدیثی را بین خود. (از اقرب الموارد): تکاتموا الامر؛ پنهان کردند آن کار را بعضی از بعضی . (ناظم الاطباء).
تکتیملغتنامه دهخداتکتیم . [ ت َ ] (ع مص ) نیکو پوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیک پنهان داشتن و پوشانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکتملغتنامه دهخداتکتم . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) نام چاه زمزم . || نام زنی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تکثملغتنامه دهخداتکثم . [ ت َ ک َث ْ ث ُ ] (ع مص ) توقف و درنگ کردن در چیزی . || سرگشته گردیدن . دوتا شدن . || پنهان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکتمفرهنگ نامها(تلفظ: taktam) نام چاه زمزم ؛ (در اعلام) نام مادر حضرت رضا (ع) . [مرحومِ دهخدا معتقد است که : نام مادر حضرت رضا (ع) را نجمه نوشتهاند که بعداً به ' تکتم ' و ' طاهره ' مسمی شده و ظاهراً این قول استوار نمینماید].
متکاتملغتنامه دهخدامتکاتم . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) پنهان کننده ٔ راز از همدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجوع به تکاتم شود.
تدافنلغتنامه دهخداتدافن . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) یکدیگر را دفن کردن . (زوزنی ). پنهان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکاتم قوم . (اقرب الموارد) (المنجد): لو تکاشفتم لماتدافنتم ؛ ای لو تکشف بعضکم لبعض . (منتهی الارب ).
متکاتملغتنامه دهخدامتکاتم . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) پنهان کننده ٔ راز از همدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجوع به تکاتم شود.