توختنلغتنامه دهخداتوختن . [ تو ت َ ](مص ) توزیدن . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). این لغت از اضداد است . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) . خواستن . (فر
توختنفرهنگ انتشارات معین(تَ) (مص م .) 1 - جستن ، خواستن . 2 - گزاردن ، ادا کردن . 3 - ب ه دست آوردن ، اندوختن .
توختنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. دوختن.۲. فروکردن.۳. کشیدن.۴. فروکردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر.۵. جستن.۶. خواستن.۷. حاصل کردن.۸. اندوختن.
کین توختنلغتنامه دهخداکین توختن . [ تو ت َ ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی کردن : نخواهی دبیری تو آموختن ز دشمن نخواهی تو کین توختن . فردوسی .متوز کین ، ع
کینه توختنلغتنامه دهخداکینه توختن . [ ن َ / ن ِ تو ت َ ] (مص مرکب ) کین توختن . انتقام کشیدن : چون چنان است که بر دست عنان داند داشت کینه توزد به گه جنگ ز هر کینه وری . فرخی .به وصال
تختنوسلغتنامه دهخداتختنوس . [ ت ُ ] (اِخ ) (به فارسی : دخت نوش ) وی دختر لقیطبن زُوارة بود و پدرش او را به اسم دختر کسری نامید و در تعریب ، شین به سین بدل شد و معنی آن دختر نوش اس
کین توختنلغتنامه دهخداکین توختن . [ تو ت َ ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی کردن : نخواهی دبیری تو آموختن ز دشمن نخواهی تو کین توختن . فردوسی .متوز کین ، ع
کینه توختنلغتنامه دهخداکینه توختن . [ ن َ / ن ِ تو ت َ ] (مص مرکب ) کین توختن . انتقام کشیدن : چون چنان است که بر دست عنان داند داشت کینه توزد به گه جنگ ز هر کینه وری . فرخی .به وصال