تهکلغتنامه دهخداتهک . [ ت َ هََ ] (اِ) خاک را گویند و به عربی تراب خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خاک . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). زمین و خاک و گرد و غبا
تهکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تهی؛ خالی؛ عاری.۲. برهنه؛ لخت: ◻︎ ای ز همه مردمی تهی و تهک / مردم نزدیک تو چرا پاید (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۵).
طحکلغتنامه دهخداطحک . [ طُح ْ ح َ ] (ع ص ، اِ) شتری که هنوز فروخوابیدن نیاموخته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تهکیدلغتنامه دهخداتهکید. [ ت َ ] (ع مص ) سخت گرفتن غریم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تهکرلغتنامه دهخداتهکر. [ ت َ هََ ک ْ ک ُ ] (ع مص ) شگفت نمودن و سرگشته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تهککلغتنامه دهخداتهکک . [ ت َ هََ ک ْک ُ ] (ع مص ) فروهشته شدن بندهای زن . || کلان گردیدن پستان زن چون به زادن نزدیک گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب المو
تهکملغتنامه دهخداتهکم . [ ت َ هََ ک ْ ک ُ ] (ع مص )شکسته و ویران شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیران شدن . (تاج المصادر بیهقی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || ف
تهکمیلغتنامه دهخداتهکمی . [ ت َ هََ ک ْ ک ُ ] (ص نسبی ) فسوسی . مسخره ای . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بودم حکیم سوزنی از چند سال بازتا یالمند گشتم و گشتم تهکمی . سوزنی (یادداشت
تهکیدلغتنامه دهخداتهکید. [ ت َ ] (ع مص ) سخت گرفتن غریم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تهکرلغتنامه دهخداتهکر. [ ت َ هََ ک ْ ک ُ ] (ع مص ) شگفت نمودن و سرگشته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تهککلغتنامه دهخداتهکک . [ ت َ هََ ک ْک ُ ] (ع مص ) فروهشته شدن بندهای زن . || کلان گردیدن پستان زن چون به زادن نزدیک گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب المو
تهکملغتنامه دهخداتهکم . [ ت َ هََ ک ْ ک ُ ] (ع مص )شکسته و ویران شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیران شدن . (تاج المصادر بیهقی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || ف
تهکمیلغتنامه دهخداتهکمی . [ ت َ هََ ک ْ ک ُ ] (ص نسبی ) فسوسی . مسخره ای . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بودم حکیم سوزنی از چند سال بازتا یالمند گشتم و گشتم تهکمی . سوزنی (یادداشت