تنزهلغتنامه دهخداتنزه . [ ت َ ن َزْ زُه ْ ] (ع مص ) دور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برآمدن به سیر باغ و سبزه زار و صاحب قاموس گوید استعمال تنزه دراین معنی غلط فاحش است و بمعنی خوشی و بی غمی . (آنندراج ). دور شدن از عیب و سیر باغ و سبزه و عمارات
تنزهلغتنامه دهخداتنزه . [ ت ُ زَ / زِ ] (اِ) چیزی باشد که نخست از درخت سر زند و بعد از آن برگ از میان آن برآید. (برهان ). تنده و غنچه مانندی که نخست از شاخ درخت سر زند. جوزق . (ناظم الاطباء). تبدیل همان تنده است که در برهان مکرر کرده است . (انجمن آرا) (از آنن
تنزهفرهنگ فارسی عمید۱. پاک شدن از عیب و آلایش؛ پاکدامن شدن؛ دوری کردن از بدی.۲. پاکدامنی.۳. گردش و تفرج.
تنزهفرهنگ فارسی معین(تَ نَ زُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دوری جستن ، دوری کردن از بدی ، پاک شدن . 2 - تفرج ، گردش .
تنجحلغتنامه دهخداتنجح .[ ت َ ن َج ْ ج ُ ] (ع مص ) روایی خواستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تنجح الحاجة تنجزها؛ ای طلب قضأها ممن وعده ایاها. (اقرب الموارد).
تنجعلغتنامه دهخداتنجع. [ ت َ ن َج ْ ج ُ ] (ع مص ) انتجاع . (منتهی الارب ). به طلب آب و علف و نیکویی شدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هوازن تنجعت ارضنا. (اقرب الموارد).
تنجهلغتنامه دهخداتنجه . [ ت َ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) شهری معروف در مراکش . (ناظم الاطباء). رجوع به طنجه شود.
تنجهلغتنامه دهخداتنجه .[ ت َ ن َج ْ ج ُه ْ ] (ع مص ) رد کردن . (ناظم الاطباء). بناخوش ترین وجه کسی را رد کردن . (از اقرب الموارد).
تنجیعلغتنامه دهخداتنجیع.[ ت َ ] (ع مص ) اثر کردن علف در ستور و پند سخن در مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اثر کردن دواء و علف و وعظ و خطاب . (از اقرب الموارد).
تنزهاتلغتنامه دهخداتنزهات . [ ت َ ن َزْ زُ ] (ع اِ) بی عیبی ها و خوبیها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیرهای باغ و بوستان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سیر در باغ و بوستانها. (ناظم الاطباء).
گردش رفتنلغتنامه دهخداگردش رفتن . [ گ َ دِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به سیر و تنزه به صحرا شدن . بیرون شدن از مکان به باغ و بستان یا دیگر جا برای تفریح و تفرج .
متنزهلغتنامه دهخدامتنزه . [ م ُ ت َ ن َزْ زِه ْ ] (ع ص ) پاک و پاکیزه و عاری از بدی و آلایش . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). رجوع به تنزه شود.
نظارةلغتنامه دهخدانظارة.[ ن َ رَ ] (ع اِمص ) پاکی و پرهیزگاری . (از منتهی الارب ). رجوع به نَظْارَة شود. || تنزه در باغ و بوستان . (ناظم الاطباء). در استعمال عجم : تنزه در باغ ها و بوستانها. (از اقرب الموارد نقل از المصباح ). || در تداول اهل سیاست : عمل ناظر و مقام ناظر، گویند: نظارة خارجی و ن
تکارملغتنامه دهخداتکارم . [ ت َ رُ ] (ع مص ) دور شدن از لوم و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تنزه از چیزی . (از اقرب الموارد). دور شدن از لوم و عیب و زشتی و بدی و ناپسندی . (ناظم الاطباء). || کرم نمودن بی کرم . (آنندراج ).
تنزهاتلغتنامه دهخداتنزهات . [ ت َ ن َزْ زُ ] (ع اِ) بی عیبی ها و خوبیها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیرهای باغ و بوستان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سیر در باغ و بوستانها. (ناظم الاطباء).
پوتنزهلغتنامه دهخداپوتنزه . [ پ ُ ت ِ زَ ] (اِخ ) شهر و مرکز لوکانی به ایتالیای جنوبی در مشرق ناپولی دارای 18600 تن سکنه .
متنزهلغتنامه دهخدامتنزه . [ م ُ ت َ ن َزْ زَه ْ ] (ع اِ) جای مطبوع و دلگشا و زیبا. (از فرهنگ جانسون ). جای خوش نما و خوش آیند و دلپذیر و تفرجگاه . (ناظم الاطباء) . نزهت جای . ج ، متنزهات . (مهذب الاسماء).نزهت گاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : موضعی به غایت نزه و خرم و
متنزهلغتنامه دهخدامتنزه . [ م ُ ت َ ن َزْ زِه ْ ] (ع ص ) پاک و پاکیزه و عاری از بدی و آلایش . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). رجوع به تنزه شود.
متنزهدیکشنری عربی به فارسیپارک , باغ ملي , گردشگاه , پرديز , شکارگاه محصور , مرتع , درماندگاه اتومبيل نگاهداشتن , اتومبيل را پارک کردن , قرار دادن