تنحللغتنامه دهخداتنحل . [ ت َ ن َح ْ ح ُ ] (ع مص ) شعردیگری را بر خود بستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتحال شود.
تنحلفرهنگ فارسی معین(تَ نَحُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نسبت دادن . 2 - شعر یا، نوشته ای را به خود یا کسی نسبت دادن . 3 - مذهبی را اختیار کردن .
تنعللغتنامه دهخداتنعل . [ ت َ ن َع ْ ع ُ ] (ع مص ) نعلین در پای کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نعل پوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنعیللغتنامه دهخداتنعیل . [ ت َ ] (ع مص ) نعل بربستن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). نعل بستن در پای ستور. || بستن سپل شتر از چرم یا از آهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تانپللغتنامه دهخداتانپل . (اِخ ) صومعه ٔ قدیمی ومستحکم «تانپیلیه »ها در پاریس است که در قرن دوازدهم میلادی ساخته شد و در سال 1811 م . ویران گردید. محوطه ٔ کلیسا از حق تحصن و بست برخوردار بود، و در سال 1792 لویی شانزدهم در آن ز
تنگلیلغتنامه دهخداتنگلی . [ ت َ گ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس است که از دو آبادی تنگلی گمرک و تنگلی خرابه تشکیل یافته و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
متنحللغتنامه دهخدامتنحل . [ م ُ ت َ ن َح ْ ح ِ ] (ع ص ) به دروغ ادعا کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تنحل و انتحال شود.
تضمینلغتنامه دهخداتضمین . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کسی را. (غیاث اللغات ) (آنند
متنحللغتنامه دهخدامتنحل . [ م ُ ت َ ن َح ْ ح ِ ] (ع ص ) به دروغ ادعا کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تنحل و انتحال شود.