تقعیرلغتنامه دهخداتقعیر. [ ت َ ] (ع مص ) دور درشدن در سخن . (زوزنی ). به مغ فروشدن . || لب پیچیدن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به اقصای دهن سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)،یقال : قعر فی الکلام ؛ ای تشدق . (منتهی الارب ). || بانگ و
تقعرلغتنامه دهخداتقعر. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص ) دور اندیشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تعمق . (اقرب الموارد). || لب پیچیدن در سخن . || به اقصای دهن سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقعیر. (اقرب الموارد). || دور درشدن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ا
تکعیرلغتنامه دهخداتکعیر. [ ت َ ] (ع مص ) گره بستن پیه در کوهان شتر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
تقعیبلغتنامه دهخداتقعیب . [ ت َ ] (ع مص ) قبه دار شدن سم اسب مانا به قعب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || دور درشدن در سخن . (تاج المصادر بیهقی ). به تک رسانیدن سخن را و به مغ سخن رسیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تقعیر سخن ؛ یعنی بیرون آوردن
تحدیبلغتنامه دهخداتحدیب . [ ت َ ](ع مص ) برآمده گردانیدن . ضد تقعیر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). قوسی ساختن پشت چیزی . (فرهنگ نظام ).
تقعرلغتنامه دهخداتقعر. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص ) دور اندیشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تعمق . (اقرب الموارد). || لب پیچیدن در سخن . || به اقصای دهن سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقعیر. (اقرب الموارد). || دور درشدن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ا
ذوبطنینلغتنامه دهخداذوبطنین . [ ب َ ن َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عضله ٔ ذوبطنین . دو سر آن ضخیم و لحمانی و وسط آن وتریست و بروی خود منعطف شده در قسمت فوقی و طرفی و قدامی عنق قرار گرفته . اتصالات : از خلف بشکاف ذوبطنین زائده ٔ حلمة و بکنار قدامی این زائده پیوسته از تارهای آن از فوق به تحت و از خلف
قحفلغتنامه دهخداقحف . [ ق ِ ] (ع اِ) (عظم قحف ) واقع است در طاق و طرفین جمجمه و آن را دو سطح و چهار کنار و چهار زاویه است . سطح ظاهر بواسطه ٔ خطی منحنی که تقعیرش به طرف تحت و حد حفره ٔ صدغ است منقسم به دو جزء میشود به زیر این خط عضله ٔ صدغ متصل و به بالای آن که صاف است لفافه ٔ روی جمجمه احاط